۱۳۹۱ دی ۱۳, چهارشنبه

کاش زندگی مثل رویا ساده بود!

https://www.facebook.com/atefeh.egh/photos/a.601934386584655.1073741825.116995998411832/505016826276412/?type=3&theater

دیشب خواب آن خانه ی قدیمی را دیدم. اطاقی که نمیدانم چرا به آن همیشه " کله ای " می گفتیم! شاید بخاطر اینکه در طبقه دوم و در بالاترین و گوشه ای ترین نقطه خانه قرار داشت. اطاقی که اوقات نوجوانی ام را در آن سر کرده بودم با کمد کوچکی که در دل دیوار اسرار مرا در خود پنهان میداشت. آری! دیشب وقتی به اعماق رویاها فرو رفتم خود را دوباره در آن اطاق یافتم. با مادر...و دیگرانی که برایم عزیز بودند .... در اطاق کله ای... گویا زمان گذشته و حال به هم آمیخته بود. در خواب همان دختر نوجوان و سرشار از انرژی بودم ولی مشکلاتم متعلق به حال بود........مشکلات و گره هایی که به سادگی یک رویا باز میشد.... زندگی دوباره زیبا شده بود........ بیدار میشوم. هوا هنوز تاریک است. شب به پایان نرسیده است. و من بیتاب به پایان رسیدنش روی تخت در تاریکی می نشینم. دستم را روی صورتم میگذارم و در زانوانم فرو می روم. کاش زندگی مثل رویا ساده بود!

عاطفه اقبال - 2 ژانویه 2013



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر