۱۳۹۵ مهر ۴, یکشنبه

پروازی دوباره




دیشب دوباره پرواز کردم. سرم را که بر بالش گذاشتم. پروازم آغاز شد. در آسمانی که اینبار بن بستی بر آن نبود. پرواز کردم تا دوردستها. سبکبال چرخ زدم. زمین زیر پایم بود و من قدرت پرواز داشتم. قدرت دور شدن از زمین. قدرت برخاستن و پر پرواز گشودن. چه احساس زییایی است پرواز کردن. مدت زیادی بود که این چنین در رویاهایم پر نگشوده بودم بدون اینکه سقفی بر آسمان راهم را رو به بالا بسته باشد. شب گذشته اما هیچ سقفی نبود. آزاد و رها پر کشیدم به گوشه های ناشناخته آسمان. از خواب که برخاستم احساس سبکبالی میکردم. 

عاطفه اقبال - 25 سپتامبر 2016

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر